تاتی تاتی بیتا...
جوجوی ناز نازی من شما امروز از مبل گرفته بودی و ایستاده بودی که یهو دیدم همونطور که از مبل گرفتی تاتی تاتی میکنی وای خدا انقدر ذوق کرده بودم که خدا میدونه.بابایی ام که اونجا بود کلی ذوق کرده بود و فقط قربون صدقه شما میرفت و شما خودتو لوس میکردی برای بابایی سرتو خم میکردی میذاشتی رو شونه ات و واسه بابایی لبخند میزدی خدایا شکرت که مارو لایق این نعمت دونستی و ما روز به روز پیشرفت دردونه مونو میبینم.خدایا مخلصیم دربست بیتا جونم شما تا امروز کامل چهار دست و پا میری و از هرجایی که دم دستت باشه میگیری و سرپا میشی قربونت بشم من.خیای ام شیطون شدی و یه جا بند نمیشی.منم که فقط دنبال شما راه میافتم چون یکراست میری دنبال خطر بابایی بهم می...
نویسنده :
مامان مهسا
19:10